تجربه ی من

"نازنین" از شیر کو بیکه س / برگردان : بابک صحرانورد

به یاد دارم چه بسیار که برف چون مهمانی ديرهنگام می آمد و نرم ميزد به شيشه ي پنجره ی شعرهایم صدایم مي كرد : " باز کن ! از دورها آمده ام و هدیه ام سبد واژه های ناب است باغستانی اند که بكر مانده اند." به یاد دارم که سبد واژه ها را می ستاندم و بالای تاقچه ی چشمم می نهادم او هم می گفت : " کنارت می مانم تا نگاهم را درنگاهت بیندازم ای نازنینم! هرگز ازبرف ِ میهمان ِ دیر هنگام ِعزیزی چون تو سیراب نمی شوم ! ای نازنینم ! بیا با دست هایت برف بیار من دوست دارم اگر آب شدم با برف آب شوم ای نازنینم ! ...
1 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد